تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام و مناجات با امام مجتبی
یادش بخیر آن صحـن زیـبا و دل آرا جبـریل یادش مانـده آن گـلدستهها را بعد از زیارت زائرت سر مست میرفت بـود آنقَـدَر شهـد ضـریـح تـو گـوارا دار و ندار عـرش اعـلا بود صحنت دارا تـریـنی و فـقـیـرت هـرچـه دارا خورشید هم وقت طلوعش هر سحرگاه بر گـنـبد تو سـجـده میکـرد آشکـارا در ماه عکس گـنبد تو نقش میبست اصلا نگـیـنی بود این مـرقـد سما را دل میربـود از کف نـمای بارگاهت یـادش بخـیر آن روزهای با صفا را حالا تو هستی و ضریحی که نداری این غـصه حتی سوخته قـلب خدا را نه خـادمی نه زائـری نه سـایه بـانی با کـه بـگـویـم غـربت قـبـر شـما را گریه که چیزی نیست، بر حال بقیعت خون میرود از چشم ما، بهر تو یارا از کـودکی تـا روز تـشـیـیـع جـنـازه دنــیـا نـکـرده بـا دل پــاکـت مــدا را شد سجده گاه عرشیان این قبر خاکی خاکی ترین مرد جهـان، دریاب ما را |